سکوت دلم...
خوشحالم كه درب فولادي دلم.. قفلش از جنس ناپيداست
خوشحالم كه سكوت ...فقط سكوته...
سكوت از جنس سايه دوست ندارم
در پس پرده شب... در ايوان روز...
اين سكوت دلمه كه آرامش ميده...
در هياهوي اين شب چراغهاي پرزرق و برق...
از نورهاي چشمك زن ِ اين دريده احساسات ِ پوشالي...
بيزارم...
حريم خلوت دلم... حياط خلوت دلم...
آروم به تماشاي شمعدانيها مشغوله...
سبزينه نگاه ِ پاكيها... سيراب از عطش احساسات...
همچنان از سراب بيزارند...
آروم به تماشاي شمعدانيها مشغولم...
فرهین
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱ ساعت توسط فرهين
|