سهراب ، مرا ببخش
صدای پای "من"
اهل زمینم
روزگارم ... روز به کار و شب به خواب است
تلنبار ِ کار دارم، بی حسی، سر سوزن هیچی
مادر ... مادری دارم ؟؟؟!!!
دوستان ... دوستانی دارم ؟؟؟!!!
و خدایی که در این دورترین ... نه... خیلی دور است
لای این پچ پچ ها ، پای آن سازها
روی ایثار مرداب، روی قانون نبودها
"من" هستم
قبله ام نَفس ِ نَفَس کُش
جانمازم پاره های گوشت ، مُهرم به سان سفره سور
بستر ذهن هوس آلود، سجاده من
من وضو با کشتن لحظه ها می گیرم
در نمازم میچرخد وسوسه و شور، جریان دارد قصه جور
خون از پشت نمازم عریان است
همه درهای نیازم بی قفل شده است
من نیازم را وقتی حکم دارم
که اذانش را من ، گفته باشم لب دروازه نفس
من نیازم را پی { حکم "من" هستم } بلند میخوانم
پی " منیتِ " خویش.
کعبه ام بر تیزی چشم
کعبه ام زیر دماغ
کعبه ام مثل کرکس، می پرد در اوج، می پرد در سِیر
"حجرالاسود" من تندیس مرگ ماهیهاست
اهل زمینم
پیشه ام رنگ کردن است
همیشه سبدی میسازم به نیرنگی ، می فروشم به شما
تا به آواز کرکسها
دل ِ "منیتتان " تازه شود.
چه ترفندی، چه خوش بازی ست،... میدانم
دستانم پررنگ است
خوب میدانم، سبد رنگهای به هم بافته من، پراز ترفند است
اهل زمینم.
فرهین
فریادهایم را هیچکس نشنید.