يكي بود ... يكي نبود ...

يكي مشغول شمارش ستاره ها بود ...

يكي از ستاره ها گم شده بود ...

پشت شاخ ماه قايم شده بود ...

شايد ؛  كنار ابرهاي فردا مخفي شده بود ...

ستاره اي بود يا نبود ... هرچي بود ... تموم شد ؛

حالا وقت طلوع خورشيد ... چشمهاي مست از رازهاي پنهاني ؛

كتمان ميكنند ، بيخوابي از شمارش ستاره  را ؛

يكي بود ... يكي نبود ... شايد اصلا هيچكي نبود .

 

فرهین