یکی بود ... یکی نبود
يكي بود ... يكي نبود ...
يكي مشغول شمارش ستاره ها بود ...
يكي از ستاره ها گم شده بود ...
پشت شاخ ماه قايم شده بود ...
شايد ؛ كنار ابرهاي فردا مخفي شده بود ...
ستاره اي بود يا نبود ... هرچي بود ... تموم شد ؛
حالا وقت طلوع خورشيد ... چشمهاي مست از رازهاي پنهاني ؛
كتمان ميكنند ، بيخوابي از شمارش ستاره را ؛
يكي بود ... يكي نبود ... شايد اصلا هيچكي نبود .
فرهین
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۱ ساعت توسط فرهين
|